سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زمزمه های تنهایی من

گوشه ی دنجی برای پر کردن تنهاییام...

درباره من
فائزه
منم مثل سید علی صالحی معتقدم ، همه ی ما فقط حسرت بی پایان یک اتفاق ساده ایم که جهان را، بی جهت، یک جور عجیبی جدی گرفته ایم..
نویسنده: فائزه
تاریخ: شنبه 93/5/25

سلام..


سری عکس نوشته ها


همین الان دلم خواست ک بنویسم...

نمی دونم چن روزه احساس بزرگ شدن می کنم...

+جالبه الان دقیقا ساعت 12 شبه  و من 17+6 روز دیگه 22 ساله میشم...

فک کنم وارد 23 سالگی میشم !!

برای رسیدن روز تولدم مثل هر سال از الان ذوق زده ام!

خییییلی خییییییلی این روز رو دوس دارم !

نمی دونم این چ حالیه هر سال این حس رو دارم..

مث بچه ها ! هنوزم مث بچه ها :)

دلم می خواد ببینم چن نفرن ک این روزو بهم تبریک می گن..

چن نفرن ک وجودمو بهم یادآوری میکنن...

+امسال من فارغ التحصیل میشم این اتفاق رو جشن میگیرم....

+امسال کنکور ارشد میدم و اگر قبول شم... وااای ک عالی میشه و من میشم دانشجوی فوق لیسانس!

من؟؟!

اگر قبول نشم امیدوارم بتونم برم سرکار...

+و این یکی هم خیلی خوبه ...

+این روز ها باید ی تصمیمات مهمی برای خودم بگیرم ...

+این روزها دوباره درگیر آرزوهایی شدم ک نمی دونم این بار سرنوشتشون چی میشه ؟!

+این روزها ی انگیزه جدید دارم اما موانعی جلوشون رو گرفتن..

+خدایا این موانع رو خودت برام بزن کنار...

+خدای مهربانی ک همیشه برام خیر رو خواسی .........

+خدایا تنهام نذار

+من دارم بزرگ تر میشم

+دارم وارد زندگی میشم

+دارم ب چیزهای ک دنبالشون بودم ی قدم نزدیک میشم...

+چ سالیه امسال...

پر از کار و تلاش

امسال کلی تو دانشگاه کار داریم..

امسال کلی پروژه و تحقیق و این چیزا داریم

+امسال کنکور ارشد داریم

+امسال اخرین سالیه ک با دوسای 4سالمم...البته حضوری!

امسال اخرین ساله تو اون خوابگاه با دوسای نازمم

سال دیگه یا سال بعدتر احتمالا ی خوابگاه دیگه! بازم خوابگاه...............!گریه‌آور

هنوز شروع نکردم .... ولی می خوام ک همین روزا شروع کنم ب خوندن!

خدایا امسال نیز هوای ما رو بدجور داشته باش چون از هر نظر ک بگی جز تو کسیو ندارم و ب شدت خودت می دونی ب شدت دلم می خواد ک کمکم کنی....

ای خدایی ک همیشه خدایی می کنی واسم

خدایا ؟؟؟ دوسست دارم...

خدایا....

درسته ک گناه زیاد دارم... ولی خیلی گناه دارم... خودت میدونی...گل تقدیم شما




نویسنده: فائزه
تاریخ: پنج شنبه 93/5/23

 

 

 

    "دلِ♥" عزیزم؟؟؟

تو از جون من چی می خواسی ک حرف مفت زدی؟؟!

نمی شد حرف نمی زدی؟ نمی شد ؟

میشه ازت خواهش کنم تو موقعیت های حساس زندگیم دهنتو ببندی و اظهار نظر نکنی؟؟؟

میشه خفه شی؟

میشه منو تو دردسرهای هولناک نندازی؟

هر وقت خواسم خودم صدات میزنم ک نظر بدی...

وااای از دس تو دلِ خر

 

میخوام خودمو بزنم ب دیوار....

 

 



نویسنده: فائزه
تاریخ: پنج شنبه 93/5/23

سری عکس نوشته ها

 

 

خدایا....


درسته ک خیلی گناه دارم, ولی خب "گناه" دارم......  :(



نویسنده: فائزه
تاریخ: چهارشنبه 93/5/22

 

ماجراهای فامیل دور

 

فامیل: آقای مجری امروز قراره واس این بچه برم خواستگاری 


مجری: چی!؟ این که بچه س وااااای...


فامیل: من نصف این بودم زن گرفتم! این که دیگه لندهوری شده واس خودش!!


مجری: آخه این نه درس خونده،نه کار داره...


فامیل: شما مگه تلوزیون نمیبینی؟ همش میگن مهم تفاهمه


مجری: آخه این بچه اصلاٌ میفهمه تفاهم ینی چی؟نکته بین


فامیل: بله که میفهمه خودم بهش یاد دادم، تازه خیلی چیزای دیگه هم بلده، بابایی اونایی که دیروز بهت یاد دادمو بگو به آقای مجرییعنی چی؟...


بچه: نهادینه سازی صرفه جویی در مصرف آب،مبارزه با ترویج فرهنگ غربی،مذاکرات پنج بعلاوه یکنکته بین


مجری: ینی چون چارتا کلمه قلمبه سلمبه یاد گرفته دیگه وقت زن گرفتنشه؟


فامیل: آقای مجری زن گرفتن که چیزی نیس،  مردم با همین چارتا کلمه وزیر میشنترسیدم!!!

 



نویسنده: فائزه
تاریخ: چهارشنبه 93/5/22

 

 

سجده

 

 

زیبــاتــرینـ حــسِـ  سجــده   ایــنـ  استـ  کــ ه  ..

 

 

تــو در گــوشِـ "زمــینـ" پــچـ پــچـ مــیکنیـ ..

 

 

امــّــا ..

 

 

 

در "آسمــانـ" صــدایتـ را مــیشنـوند...



نویسنده: فائزه
تاریخ: شنبه 93/5/18

 

 

حاصل افسردگی های من!

 

 

ی جام یکی گفته بود:


در قبرم یک فلاسک چای با قند بگذارید! !

 

بگو مگوهایم با خدا چندسال طول میکشد!!


امشب//اینجا // فائز افسرده!


اخ ک چقد  شنیدن  این کلمه رو  اینطوری دوست داشتم...!

 

خدایا فک کنم دلت برای من سوخت در هر صورت ..  مچکرم ازت

 

 



نویسنده: فائزه
تاریخ: جمعه 93/5/17

بهانه های عاشقی!



نویسنده: فائزه
تاریخ: شنبه 93/5/11

مرد پولداری در کابل، در نزدیکی مسجد قلعه فتح الله رستورانی ساخت که در آن موسیقی بود و رقص، و به مشتریان مشروب هم سرویس می شد. ملای


مسجد هر روز موعظه می کرد و در پایان موعظه اش دعا می کرد تا خداوند صاحب رستوران را به قهر و غضب خود گرفتار کند و بلای آسمانی را بر این


رستوران که اخلاق مردم را فاسد می سازد، وارد کند. یک ماه از فعالیت رستوران نگذشته بود که رعد و برق و توفان شدید شد و یگانه جایی که خسارت دید،


همین رستوران بود که دیگر به خاکستر تبدیل گردید.  ملای مسجد روز بعد با غرور و افتخار نخست حمد خدا را بجا آورد و بعد خراب شدن آن خانه فساد را به


مردم تبریک گفت و علاوه کرد: اگر مومن از ته دل از خداوند چیزی بخواهد، از درگاه خدا ناامید نمی شود. اما خوشحالی مومنان و ملای مسجد دیر دوام نکرد


صاحب رستوران به محکمه شکایت کرد و از ملای مسجد تاوان خسارت خواست !  اما ملا و مومنان البته چنین ادعایی را نپذیرفتند ! قاضی هر دو طرف را به


محکمه خواست و بعد از این که سخنان دو جانب دعوا را شنید، گلو صاف کرد و گفت : نمی دانم چه حکمی بکنم ؟!! من سخن هر دو طرف را شنیدم :



از یک سو ملا و مومنانی قرار دارند که به تاثیر دعا و ثنا باور ندارند!



از سوی دیگر مرد مشروب فروشی که به تاثیر دعا باور دارد …!!!


 

 

تاثیر دعا

 

برگرفته از: کتاب قصه هایی برای پدران. فرزندان. نوه ها-- پائولوکوئیلو

 

 

http://jomalatziba.blogfa.com 

 



نویسنده: فائزه
تاریخ: شنبه 93/5/11

 

 

دوره و زمونه ای شده ک آدما انتظار دارن بهشون بگی:


 

" ببخشید من غلط کردم ک شما اشتباه کردی"


 


چیزهای عجیب..!


 

آقا  ما بد // شما خوب!!!

 



نویسنده: فائزه
تاریخ: دوشنبه 93/5/6

 

این روزها «دوستت دارم» ها دیگر قلب کسی را به تپش وا نمی دارد

 

 و  گونه ی کسی را سرخ نمیکند ....



مشکل از دوست داشتن نیست!



مشکل از تکرار است.....!



<      1   2   3   4   5   >>   >
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
برچسب ها
دوستان
لینک های مفید
ابزارک های وبلاگ
قالب وبلاگ

RSS

بازدید امروز: 45
بازدید دیروز: 24
کل بازدیدها: 363274