سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زمزمه های تنهایی من

گوشه ی دنجی برای پر کردن تنهاییام...

درباره من
فائزه
منم مثل سید علی صالحی معتقدم ، همه ی ما فقط حسرت بی پایان یک اتفاق ساده ایم که جهان را، بی جهت، یک جور عجیبی جدی گرفته ایم..
نویسنده: فائزه
تاریخ: دوشنبه 92/8/13

 

بعضی از آدم ها مثل یه آپارتمان هستند.

مُبله، شیک، راحت...

اما دو روز که توش می شینی دلت تا سرحد مرگ می گیره...

بعضی ها به یه قلعه شباهت دارند.

خودت رو می کُشی تا بری توش بعد می بینی اون داخل هیچی نیست

جُز چند تا سنگ کهنه و رنگ و رو رفته...

اما..

بعضی ها مثل دیوارِ قدیمیِ یه باغ می مونند.

میری داخل و مُدام قدم میزنی، نگاه می کنی، عطرها رو بو می کشی، رنگ ها رو تماشا می کنی، میری و میری...

آخری درکار نیست...

به دیوار که رسیدی، بن بستی نیست.

میتونی دور باغ بگردی و...

چه آرامشی داره هم نفس بودن با کسی که عمق سینه ش،

سرشارِه

از

عطر

گلهای سُرخ

 و

بهار نارنج...

 

 

 

 



نویسنده: فائزه
تاریخ: دوشنبه 92/8/6

چه دوستم داشته باشی و چه ازم متنفر باشی, در هر صورت خوبه...

چون اگه دوستم داشته باشی تو قلبتم

و اگه ازم متنفر باشی تو ذهنتم..........


این برای کسی ک تو قلبش, ته ته قلبش بهت فک میکنه ی واقعیته محضه.

همین ک یکی تو ذهن کسی ک دوستش داره باشه خوبه اما این از اون واقعیت های "تلخه"....

از همونا ک آدم هم دلش میخواد بدونه هم ن!

اما اگه اگه دوست داشته بشی, اگه تو قلب اونی ک دوسش داری باشی دیگه...........

اصن ولش کن.

برم سر درد دلام....

بازهم منم. بازهم امشب دلم ی کم گرفته بازم نمی دونم چرا... طبق معمول!!!

میدونم اما مهم نیس.مهم نیسسس

امشب بازم منم. اینجا تو خوابگاه

خوشحال یا ناراحت

بیشتر ناراحت..

دلم پره و ذهنم خالی

اما پر از فکرای عجیب غریب!

بازم منم دختر بدی ک نمی دونه دلش چی میخواد نمی دونه قراره چی کار کنه دختر بدی ک خودشو باور نداره اصلنم نداره...

بازم منم دختر دل نازک نازک نارنجی!

بازم منم

بازم دچار....

بازم درگیر خوددرگیریای خودم....

شرمنده از اینکه لوس نوشتم...

اینجا اسمش همینه
.
.
"زمزمه های تنهایی من...."

آدم تو تنهاییاش چقدر بچه میشه...!!

الان ک ب پایان این متن رسیدم دلم میخواد send رو نزنم ک نوشته ام عمومی نشه.

اما دلمم می خواد ک سبک شم...

شاید نزنم

شاید

.....................

اصلاچ معنی میده من از این چیزا بنویسم....




نویسنده: فائزه
تاریخ: سه شنبه 92/7/30

باید مغرور بود ,
دور از دسترس ...
باید مبهم بود و سرسنگین ,
خاکی که باشی آسفالتت می کنند و از رویت رد می شوند..!!



نویسنده: فائزه
تاریخ: سه شنبه 92/7/30

برای عاشق بودن
نباید یک شخصیت متفاوت را دوست داشت ،
برای عاشق بودن باید یک شخصیت عادی را متفاوت دوست داشت ...!

میلان کوندرا


عاشق باش...!



نویسنده: فائزه
تاریخ: یکشنبه 92/7/28

جهالت کاری کرد که پیرزن ایرانی گاو خود را بفروشد تا به مکه مشرف شود.

تا عرب از شتر به لامبورگینی و از چادرنشینی به برج برسد...

و مردم ما سعادت را دو دستی تقدیم اعراب می کنند تا شاید سعادت خود را در دنیای دیگری به دست آورند...

آیا می دانید خدا کجاست؟

خدا در قلب مادری است که برای مداوای فرزندش کلیه اش را می فروشد و خدا در قلب فرزندی است که در همسایگی حاجی از فقر ناله می کند و حاجی برای بار 40 ام در میان اعراب به دنبال خدا می گردد....

ح.د:

"ترجیح می دم تو عمرم اگه قسمت شد برم مکه بدون هیچ خرید و پرداخت حتی ی ریال ب اعراب جاهل و تازه ب دوران رسیده ای باشه که تفریح روزانه شون چرت و پرت گفتن در مورد مردم ماست اونم زل زل تو چشمامون..."

خیلی زور داره تحقیر شدن در برابر عربای کوچک عربستان در حالی ک پول سفر حج رو میشه برای کشور خودمون خرج کرد و این طوری حاجی شد...

این خود خود ماییم ک داریم وهابیا رو گردن کلفت تر از هر زمانی می کنیم....

این خود ماییم ک اونجا کوچیک میشیم تا اینجا بزرگمون کنن و بهمون بگن "حاجی!!!"

این بعضی از ماییم ک خدایی نکرده غرضمون ازمکه رفتن هر چیزیه جز "زائر شدن"

"من اصلآ قصد توهین ندارم  و منظورم ب هیچ فرد خاصی نیس. اما ی سری از واقعیت ها رو باید دید..."

 

به کعبه گفتم تو از خاکی من خاک چرا باید به دور تو بگردم؟؟؟

بگفتا تو با پا ِآمدی باید بگردی برو با دل بیا تا من بگردم...!!

 



نویسنده: فائزه
تاریخ: جمعه 92/7/26

 

ب همین سادگیا...

اگر مرا دوست نداشته باشی
.
.
.
.

دراز میکشم و میمیرم...!!!



نویسنده: فائزه
تاریخ: جمعه 92/7/26


 از همان لحظه کــه چشمانِ تـو را دید دلم
 

آخـریــن ثانیه ی عمرِ دقایق شد و مُرد...


رویایی و خوب

 

رویاهایی هست که شاید هرگز و هرگز تعبیر نشوند

اما همیشه و همیشه شیرین اند

مثل رویــــای داشتن تـــــــو
!!! . . .

 

************

ی چیزی مث اصطکاک سایه هامون!!!




نویسنده: فائزه
تاریخ: جمعه 92/7/26

اینجــا

یکــ دوشیزه

دور اَز دوستَتــ دارَمــ ـهای ِتو ،

جان بــ ه جان آفریــن

تسلیــم کَرد .

امـّا ،

نوشـ دارو اینبـار ،

پَسـ از مرگــ ِ سهرابـ ،

اثـر دارَد !

تو برگَـرد ...



نویسنده: فائزه
تاریخ: جمعه 92/7/26

همین که تو بدانــی

دوستت دارم

کافیست

بگذار خفه کند خودش را

دنیا
.
.
.

دنیای حســــــــــــــــــــــــــــود""


********************************

خیلی سخته ک دلم بودنتو بخواد

ولی مجبور باشم به نبودنت عادت کنم...!!!!



نویسنده: فائزه
تاریخ: چهارشنبه 92/7/24

زندگی با طعم آرامش

یک تاجر آمریکایى نزدیک یک روستاى مکزیکى ایستاده بود که یک قایق کوچک ماهی گیرى از بغلش رد شد که توش چند تا ماهى بود.
از مکزیکى پرسید: چقدر طول کشید که این چند تارو بگیرى؟
مکزیکى:مدت خیلى کمى!

آمریکایى: پس چرا بیشتر صبر نکردى تا بیشتر ماهى گیرت بیاد؟
مکزیکى:چون همین تعداد هم براى سیر کردن خانواده‌ام کافیه
!
آمریکایى: اما بقیه وقتت رو چیکار می کنى؟
مکزیکى:
تا دیروقت می خوابم! یک کم ماهی گیرى می کنم! با بچه‌هام بازى می کنم! با زنم خوش می گذرونم! بعد میرم تو دهکده می چرخم! با دوستام شروع می کنیم به گیتار زدن و خوش گذرونى! خلاصه مشغولم با این نوع زندگى!
آمریکایى
:من توی هاروارد درس خوندم و می تونم کمکت کنم. تو باید بیشتر ماهی گیرى بکنى. اونوقت می تونى با پولش یک قایق بزرگ تر بخرى و با درآمد
اون چند تا قایق دیگه هم بعدا اضافه می کنى. اون وقت یک عالمه قایق براى ماهی گیرى دارى
!
مکزیکى:خب! بعدش چى؟
آمریکایى:به جاى این که ماهى‌ها رو به واسطه بفروشى،اونا رو مستقیما به مشتری ها میدى و براى خودت کار و بار درست می کنى… بعدش کارخونه راه می اندازى و به تولیداتش نظارت می کنی. این دهکده کوچیک رو هم ترک می کنى و میرى مکزیکو سیتى! بعدش لوس آنجلس! و از اون جا هم نیویورک… اونجاس که دست به کارهاى مهم تر هم می زنى

مکزیکى:اما آقا! این کار چقدر طول می کشه؟
آمریکایى: پانزده تا بیست سال!
مکزیکى:اما بعدش چى آقا؟
آمریکایى
: بهترین قسمت همینه! موقع مناسب که گیر اومد، میرى و سهام شرکتت رو به قیمت خیلى بالا می فروشى.این کار میلیون ها دلار برات عایدى داره!
مکزیکى
: میلیون ها دلار؟؟؟ خب بعدش چى؟
آمریکایى
: اون وقت بازنشسته میشى! میرى به یک دهکده ساحلى کوچیک! جایى که می تونى تا دیروقت بخوابى! یک کم ماهی گیرى کنى! با بچه هات بازى کنى! با زنت خوش باشى! برى دهکده و تا دیروقت با دوستات گیتار بزنى و خوش بگذرونى!!!

مکزیکی نگاهی به مرد آمزیکایی کرد و گفت :خب من الانم که دارم همین کارو می کنم!!!

منبع:

http://succes.ir/



<      1   2      
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
برچسب ها
دوستان
لینک های مفید
ابزارک های وبلاگ
قالب وبلاگ

RSS

بازدید امروز: 20
بازدید دیروز: 27
کل بازدیدها: 363443