سلام ب دوستان بهتر از آب روان...
ب لطف خدا و "اگر خدا بخواد...."
تا چن وقت دیگه این دوره هم تموم میشه و مرحله جدیدی از زندگی آغاز...
هوراااااا
ولی بعدش با دل تنگم چ کنم ؟؟؟؟
اینم سربرگای پروژه پایان کارشناسیمه ک همین الان تمومش کردم!
خدایا چنان کن سرانجام کار
تو خشنود باشی و ما رستگار ...
الهی که همیشه سلامت و موفق باشین ....
نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی
که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی
من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش
که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی ....
*************************************************
تا بهار دلنشین آمده سوی چمن
ای بهار آرزو بر سرم سایه فکن
چون نسیم نو بهار بر آشیانم کن گذر
تا که گلباران شود کلبه ی ویران من...
*************************************
1خواجه حافظ شیرازی
2بیژن ترقی
ای روزگار لوح ضمیرم سفید بود
دنیا نیامدم که مرا خط خطی کنی....
"کاظم بهمنی"
من
ناتمامی از توام....
بیا
و تمام کن مرا.....
94/2/8
------------------------------------------
گاهی اوقات است که دلت تماما میخواهد تمام شوی...
پ.ن: تمام برای یکی آغاز است و برای دیگری پایان! پس برداشت آزاد....
ساعت 5/15 صبح و من بیدار ....
نشستم پای کارای درسیم بیدار...
از ساعت 3 میخواسم بخوابم اما بیدار....
چن تا اتفاق خوب این بین افتاد...
مشغول سرچ و راست و ریس کردن مقاله ها گیج و خسته
متوجه شدم ک دقیقا موضوعی ک توش منبع کم دارم تازگیا مقاله ش چاپ شده
اونم از استاد خودمون
صدای کو کو از بیرون......
دکلمه های احسان افشاری با اشعار علیرضا آذر ....
و بعدشم ترانه های داریوش .... بعدشم رو ب سقف رفتم تو فکر ...
و بعد مدت ها شعرم گرفت....
و با ی خودکار قرمز دم دست نوشتمش رو کاغذ....
و سومین اتفاق صدای گنجشک ها بود...
وای ک چقدر دلم تنگ شده بود برای شنیدن صدای صبحشون از بهار خونه مون ...
و 4امین نماز صبح بود ....
دم صبح است
و این گنجشکان بر سر شاخه ای از کاج بلند
باز دعوا دارند
عطر این شبنم ها
بوی این خاک غریب
به دلم می گوید که خدا آمده است......
و پنجمین .. داره هوا روشن میشه....
پنجره های دلم چن روزه باز شده
داره دلم هوای اردیبهشت رو نفس میکشه...
5/45 و من بیدار.....
الهی شکرت ...
حالا اگه این حس شاعرانه گذاشت مشقامو بنویسم....
"وابستگی" یعنی میخواهمت چون مفیدی
"دلبستگی" یعنی میخواهمت حتی اگر مفید نباشی...!
من به خودکار گرانقیمت روی میزم برای جلسات مهم، وابسته ام،
اما به جعبه ی آبرنگ بی خاصیتی که یادگار دوران کودکیم است دلبسته....
من به میزی که هر روز پشت آن مینشینم وابسته ام،
اما به آن گلدان کوچک کاکتوسی که کنار پنجره گذاشته ام، دلبسته....
من به کتابهای مدیریتی کتابخانه ام وابسته ام،
اما به کتابهای شاملوی روی میزم دلبسته.....
وابستگی ها را جامعه و فرهنگ و والدین می آموزند و پرورش می دهند،
اما دلبستگی ها انعکاس "خود واقعی من" هستند.....
به کسی که دوستش داری ""دلبسته"" باش نه وابسته.....
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------
(کپی نوشت )
به هر سوراخی سرک کشیدم
نه نگاهی در پستویی به جا مانده بود که دل را بلرزاند
و نه نایی در جان باقی که بخواهد صرف شب گریه های بی صدا شود....
درست مثل این که مرگ،
دستِ زندگی را خوانده باشد....
چه زود از قــواره عشق افتادم و
در احتمالات ِ بی کسی غرق شدم....
حالا مته به خشخاش تنهایی می گذارم
بی آنکه برای شعر دلیل بیاورم،
بی معشوق هم می شود با واژه کنار آمد....
"حمیدرضا هندی"
عشقم شده اینکه شانه دستم بدهی
یک علت عاشقانه دستم بدهی
هر لحظه لبم تشنه ی بوسیدن توست
من منتظرم بهانه دستم بدهی....(1)
***************************************************
خوش آن زمان ک نکویان کنند غارت شهر
مرا تو گیری و گویی ک این اسیر من است.....(2)
^______^
----------------------------------------------------------------------------------------------------
(1)میرحسین نونچی
(2)شهیدی قمی
" پ.ن: درون قهوه قاجاری سمی ست مهلک ....
*********************************
با آن همـــــــــــــــــــــــــــه
نیاز ک من داشتم ب تو
پرهیز عاشقانه من ناگزیربود....(1)
****************************
آوار کن بر من نبودت را
باروت نه.. با فوت ویرانم...
از لای آجرها نگاهم کن
پروانه ای در مشت طوفانم....(2)
-----------------------------------------------------------------------------------
عکس نوشته : محمد حسین ملکیان
(ا): هوشنگ ابتهاج
(2): علیرضا آذر
مجنون شدن
سزایِ زنیست
که نتوانست لیلایِ تو باشد...!
نسترن وثوقی
پ.ن : "و این خلاصه ای از یک عاشقانه ی ناتمام است..... "