سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زمزمه های تنهایی من

گوشه ی دنجی برای پر کردن تنهاییام...

درباره من
فائزه
منم مثل سید علی صالحی معتقدم ، همه ی ما فقط حسرت بی پایان یک اتفاق ساده ایم که جهان را، بی جهت، یک جور عجیبی جدی گرفته ایم..
نویسنده: فائزه
تاریخ: شنبه 93/6/1

 

+ناراحت کننده اس ولی ارزش فکر کردن داره.......


مهربانی


مهربانی

 

پیرمردی نارنجی پوش در حالی که کودک را در آغوش داشت, با سرعت وارد بیمارستان شد و به پرستار گفت:

خواهش می کنم به داد این بچه برسید, ماشین بهش زد و فرار کرد...


پرستار : این بچه نیاز به عمل داره باید پولشو پرداخت کنید.

پیرمرد: اما من پولی ندارم پدر و مادر این بچه رو هم نمی شناسم, خواهش می کنم عملش کنید من پول و تا شب براتون میارم..


پرستار : با دکتری که قراره بچه رو عمل کنه صحبت کنید.


اما دکتر بدون اینکه به کودک نگاهی بیندازد گفت:


این قانون بیمارستانه. باید پول قبل از عمل پرداخت بشه...


صبح روز بعد…


همان دکتر سر مزار دختر کوچکش ماتش برده بود و به دیروزش می اندیشید !!!

ب این ک کااش نگاهی ب مریض کوچک دیروز می انداخت..

ب اینکه لعنت بر تمام قانون های خودساخته...

لعنت بر تمام هر چیزی ک مهربانی را از قلب های ما می دزد....



برچسب ها
دوستان
لینک های مفید
ابزارک های وبلاگ
قالب وبلاگ

RSS

بازدید امروز: 119
بازدید دیروز: 25
کل بازدیدها: 368247