سکـــــــــــوت می کنـــــم
نه اینـــــــــــــــکه دردی نیست
گلویی نمــــــــانده برای فــــــــــریـــــاد...
حالم هیچ خوش نیس خسته ام دلم گرفته دلم میخواد زود تر این کابوسام تموم شه.حالم داره بهم میخوره واقعا حالم داره بهم میخوره.!!!
دلم میخواد مثبت فک کنم
خدایا من میتونم من هیچیم نیس من خوووووووووووووووبم
من خیلی خوشم,
زندگی مث آب روان میگذره,من هیچ اذیت نمیشم,همه چی آرومه,همه چی خوبه همه ی آدما مهربونن همه به فکرمن...
همه اینا واقعیت داره....
خسته ام
یک قلم لطفا....................
میخواهم خودم را خط خطی کنم.....
......................خدایا چرا این چن روز امتحانات نمیگذره خلاص شیم بریم خونه هامون..................
خیلی خسته ام
خیلی دلم گرفته...
خدایا تنهام نذار
خدایا خودت مواظبم باش....
خدایا دوست دارم......
امروز…
انگار کسی آمد…
و هوای دلتنگی ات را …
هی در آسمان اتاقم پاشید …
و تو نبودی……
لذت واقعی وقتیه که یه بچه کوچیک دستاشو دراز میکنه سمتت ، ینی بغلم کن …
هیچی اندازه این حال نمیده به آدم... !
ذوب می شود یخ احساسم
باتو
می توان آسود
در انتهای راهی که به بن بست رسیده است
و بالا رفت
از دیوار روزمرگی ها
ونترسید
از آنچه پشت دیواراست !
و من چقدر دلم می خواهد همه داستانهای پروانه ها را بدانم که بی نهایت بار درنامه ها و شعر ها
در شعله ها سوختند
تا سند سوختن نویسنده شان باشند
پروانه ها
آخ
تصور کن
آن ها در اندیشه چیزی مبهم
که انعکاس لرزانی از حس ترس و امید را
در ذهن کوچک و رنگارنگشان می رقصاند به گلها نزدیک می شوند
یادم می آید
روزگاری ساده لوحانه
صحرا به صحرا
و بهار به بهار
دانه دانه بنفشه های وحشی را یک دسته می کردم
عشق را چگونه می شود نوشت
در گذر این لحظات پرشتاب شبانه
که به غفلت آن سوال بی جواب گذشت
دیگر حتی فرصت دروغ هم برایم باقی نمانده است
وگرنه چشمانم را می بستم و به آوازی گوش میدادم که در آن دلی می خواند
من تو را
او را
کسی را دوست می دارم...
حسین پناهی
یارو داشت واسه دوستش تعریف میکرد: آره، چند وقت پیش داشتم توی جنگل می رفتم، که یک دفعه یک شیر وحشی بهم حمله کرد، منم نتونستم فرار کنم اونم منو گرفت و خورد
دوستش میگه: آخه چطوری میشه؟ تو که الان زنده ای و داری زندگی می کنی!!
یارو میگه: ای بابا، کدوم زندگی؟ تو به این هم میگی زندگی؟ !!!!