سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زمزمه های تنهایی من

گوشه ی دنجی برای پر کردن تنهاییام...

درباره من
فائزه
منم مثل سید علی صالحی معتقدم ، همه ی ما فقط حسرت بی پایان یک اتفاق ساده ایم که جهان را، بی جهت، یک جور عجیبی جدی گرفته ایم..
نویسنده: فائزه
تاریخ: شنبه 93/6/1

 

بودن هم بودن های قدیم ...


عشق های قدیمی...

 

 نه اینترنت بود و  نه تلـــفن

فقط نـــگاه بود

 روبرو

چشم در چشم


به همین خلوص ..

به همــین کیــفیــت ...

 به همیـــن ســــادگی ......  

 

 

موافقید؟؟؟یعنی چی؟



نویسنده: فائزه
تاریخ: شنبه 93/6/1

شهریور زیبا

 

+رسیدن


 شهریور♥♥♥

عــــــــــــزیــــــــــــــــــــــزِ  دوست داشتنی♥♥♥



 مبــــــــــــــــــــــــــــــــارک......گل تقدیم شمادوست داشتنپوزخند

 

 

"مدیونید اگه فکر کنید متولد شهریورمشوخی"

"هرچند نوشته های پیشین معرف این قضیه هسن"



نویسنده: فائزه
تاریخ: شنبه 93/6/1

 

+ناراحت کننده اس ولی ارزش فکر کردن داره.......


مهربانی


مهربانی

 

پیرمردی نارنجی پوش در حالی که کودک را در آغوش داشت, با سرعت وارد بیمارستان شد و به پرستار گفت:

خواهش می کنم به داد این بچه برسید, ماشین بهش زد و فرار کرد...


پرستار : این بچه نیاز به عمل داره باید پولشو پرداخت کنید.

پیرمرد: اما من پولی ندارم پدر و مادر این بچه رو هم نمی شناسم, خواهش می کنم عملش کنید من پول و تا شب براتون میارم..


پرستار : با دکتری که قراره بچه رو عمل کنه صحبت کنید.


اما دکتر بدون اینکه به کودک نگاهی بیندازد گفت:


این قانون بیمارستانه. باید پول قبل از عمل پرداخت بشه...


صبح روز بعد…


همان دکتر سر مزار دختر کوچکش ماتش برده بود و به دیروزش می اندیشید !!!

ب این ک کااش نگاهی ب مریض کوچک دیروز می انداخت..

ب اینکه لعنت بر تمام قانون های خودساخته...

لعنت بر تمام هر چیزی ک مهربانی را از قلب های ما می دزد....



نویسنده: فائزه
تاریخ: جمعه 93/5/31

 

 

سقف اتاق یک جانباز قطع نخاعی..

 

+نگاه‌ها همه بر روی پرده سینما بود...

اکران فیلم شروع شد،

شروع فیلم سقف یک اتاق....

دو دقیقه بعد همچنان سقف اتاق...

سه,  چهار,  پنج…… 

هشت دقیقه اول فیلم فقط سقف اتاق...!

صدای همه در آمد...

اغلب حاضران سینما را ترک کردند, ناگهان دوربین حرکت کرد و آمد پایین و به جانباز قطع نخاع خوابیده روى تخت رسید...

 

زیرنویس:

 

این تنها 8 دقیقه از زندگى این جانباز بود و ما طاقت نداشتیم

 



نویسنده: فائزه
تاریخ: پنج شنبه 93/5/30

 

خدایا شکرت

 

خدایا خیـــــــــــــــــــ ل ی


زیـــــــــــــــــــاااد


شکرت


 

خدایا 

 

 

بابت این اتفاق خوبه شکرت ... 

 

برای شما هم :


یک روز می افتد... ...... ...... آن اتفاق خوب را میگویم .....   

 



نویسنده: فائزه
تاریخ: پنج شنبه 93/5/30

 

 

وفاداری

 

مرد نصفه شب در حالی که مست بوده میاد خونه و دستش می خوره به کوزه ی سفالی گرون قیمتی که زنش خیلی دوستش داشته

و اون کوزه میوفته زمین و میشکنه..  مرد هم همونجا خوابش می بره ...  

زن اون رو می کشه کنار و همه چیو تمیز می کنه.

صبح که مرد از خواب بیدار میشه انتظار داشت که زنش جر و بحث و شروع کنه و این کارو تا شب ادامه بده ..

مرد در حالی که دعا می کرد که این اتفاق نیوفته میره اشپزخونه تا یه چیزی بخورهکه متوجه یه نامه روی در یخچال می شه که زنش براش نوشته:

عشق من صبحانه ی مورد علاقت روی میز آمادست ...

من صبح زود باید بیدار می شدم تا برم برای ناهار مورد علاقت خرید کنم,زود بر می گردم پیشت عشق من دوست دارم خیلی زیاد...

مرد که خیلی تعجب کرده بود میره پیشه پسرش و ازش می پرسه که دیشب چه اتفاقی افتاده بود؟

پسرش می گه :

دیشب وقتی مامان تو رو برد تو تخت خواب که بخوابی و شروع کرد به اینکه لباس و کفشت رو در بیاره.  تو در حالی که خیلی مست بودی بهش گفتی:


 هی خانوووم ...

 تنهااااام بزار ، بهم دست نزن...من ازدواج کردم...

 



نویسنده: فائزه
تاریخ: سه شنبه 93/5/28



پیشی ملوس


هیشکی منو دوس ندااارههههه 

  ترسیدم



نویسنده: فائزه
تاریخ: یکشنبه 93/5/26

الان متوجه شدم ک ما امسال سال بالایی نداریییییییییییممممممممممممم


آخ جون..پوزخند


 

خودمون سال بالایی هممممممه ایم...بلبلبلو


(این شکلکا از ی سال اخری بعیده میدونم ههههه)نکته بین

 


سال آخری و جوگیریاش


 

 

خدایا این خوشی های ریز رو از من نگیرپوزخند



نویسنده: فائزه
تاریخ: یکشنبه 93/5/26

 

قله ای ک بیش از یک بار فتح شود تفریحگاه مردم می شود...

 

.


.


.


"پس مراقب دلت باش".....!!



<      1   2   3   4   5   >>   >
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
برچسب ها
دوستان
لینک های مفید
ابزارک های وبلاگ
قالب وبلاگ

RSS

بازدید امروز: 53
بازدید دیروز: 25
کل بازدیدها: 368181