سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زمزمه های تنهایی من

گوشه ی دنجی برای پر کردن تنهاییام...

درباره من
فائزه
منم مثل سید علی صالحی معتقدم ، همه ی ما فقط حسرت بی پایان یک اتفاق ساده ایم که جهان را، بی جهت، یک جور عجیبی جدی گرفته ایم..
نویسنده: فائزه
تاریخ: یادداشت ثابت - پنج شنبه 93/12/1

انسان های دوست داشتنی

......



نویسنده: فائزه
تاریخ: سه شنبه 95/5/26

تا شهریور
روزهای سبزش را
در تقویم می گذرانَد،
تو هم بیا...    

می ترسم ورق برگردد ؛
روزگار آن روی زردش را
زودتر نشان دهد،
وَ تو هنوز
راه رفته را
کوتاه نیامده باشی!  

بیا که بادها
دست فصل ها را خوانده اند و
خبر از پاییزِ زودرس می دهند....


#ناشناس

کوچ

 

پ.ن1: بعد مدت هااااا اومدم اینجا و فهمیدم که چقققددددر دلم تنگه اینجا و این فضا بود...

از وقتی پای گوشی های هوشمند به زندگی های ما باز شد ی جورایی بی معرفتی رو نسبت به این جا و این مکان و این فضا و این گوشه ی دنج به اوج رسوندیم...

حرمت این فضا و این خونه ی امن خیلی ارزشمنده،

زمزمه های تنهایی من اینجاست...

و امشب یکی از همون شباییکه ک بهانه ها برای داشتن ی سری از حس ها زیاده و چقد خوبه ک اومدم اینجا..

 

پ.ن 2: شهریور

پ.ن3: پاییز....

 

میشه شهریور امسال دلخواه باشه و پاییز زیبا ؟...



نویسنده: فائزه
تاریخ: پنج شنبه 95/2/30

خوابگاه دانشگاه زنجان

 

ابری خبر کن قاصد باران، پرستو جان!

عطری بیفشان بر حیاط خانه شب بو جان!...

"مهدی_فرجی"

-------------------------------------------------------

پ.ن: دلم گرفته چقدر .. 



نویسنده: فائزه
تاریخ: چهارشنبه 95/1/18

 

کوچه

نمی شودکه در کوچه های " اردیبهشت " 

تنها قدم زد !

خودت را زود برسان ...

-----------------------------

رودابه تبریزی 

 

پ.ن: :)



نویسنده: فائزه
تاریخ: دوشنبه 94/11/19

جیرجیرک ها

جیرجیرک ها یک کلمه بیشتر ندارند

با همان یک کلمه هم بی شک چیزی به جز دوستت دارمنمی گویند...

دیوانه که نیستند!

 کدام کلمه را می توان تا صبح بیدار ماند و اینهمه تکرار کرد؟

#رویا شاه حسین زاده

---------------------------

ای رفته کم کم از دل و جان


ناگهان بیا !...

 



نویسنده: فائزه
تاریخ: چهارشنبه 94/10/2

 

فصل ها دلتنگی..

فصل ها عوض می شود

جای آلو را خرمالو می گیرد

و

جای دلتنگی را ... دلتنگی....

 



نویسنده: فائزه
تاریخ: چهارشنبه 94/9/18

 

...

به شب تکیه داده ام
و با صدای تو فکر می کنم
شب همیشه با من صمیمی است
کنار من چهار زانو می نشیند
و با مدادرنگی های کودکی ام
ماه را خط خطی می کند...
راستی
چشمانت چه رنگی بود؟!
می خواهم جهان را به رنگ چشمانت کنم
و بعد بلند شوم
حرف حرف نامت را شماره بگیرم و اشغال کنم  !
دوست ندارم کسی به جز من صدایت کند
من آدم حسود بد بی ادبم!


چه فرقی می کند؟
تو که دوستم نداری…!

-------------------------------------

"
چیستا یثربی"


 

پ.ن 1: من قصه قاصدک ها رو یادم نمیره..

پ. ن 2: مگه میشه رنگشو فراموش کرد !...

پ.ن3 : دلم براتون تنگ شده بود....



نویسنده: فائزه
تاریخ: پنج شنبه 94/8/7

کاش میخوندی.....

لعنتی!...

 

تو را کم داشتن کم نیست.. درد است... 



نویسنده: فائزه
تاریخ: سه شنبه 94/8/5

پنجره

از پنجره وضع روزگار عالی بود

درپنجره کوچه غرق خوشحالی بود

--------------------------

در مصرع قبل جای او خالی بود !... 

"احسان افشاری"

___________________

پ.ن: تو را کم داشتن کم نیست، درد است !



نویسنده: فائزه
تاریخ: یکشنبه 94/7/19

...

زندگی بچّه ای بدون توپ

گیج، در یک زمین خاکی بود

باختن بی مسابقه، بی هیچ !

زندگی چیز دردناکی بود...

.......

 ............................................................................

"سید مهدی موسوی"

 



   1   2      >
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
برچسب ها
دوستان
لینک های مفید
ابزارک های وبلاگ
قالب وبلاگ

RSS

بازدید امروز: 9
بازدید دیروز: 7
کل بازدیدها: 361914