سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زمزمه های تنهایی من

گوشه ی دنجی برای پر کردن تنهاییام...

درباره من
فائزه
منم مثل سید علی صالحی معتقدم ، همه ی ما فقط حسرت بی پایان یک اتفاق ساده ایم که جهان را، بی جهت، یک جور عجیبی جدی گرفته ایم..
نویسنده: فائزه
تاریخ: چهارشنبه 93/6/19

 

قهر بودیم ، در حال نماز خوندن بود. نمازش که تموم شد هنوز پشت به اون ورنشسته بودم. 


کتاب شعرش و برداشت و با یه لحنِ دلنشین شروع کرد به خوندن ولی من باز باهاش قهر بودم!!! 


 کتاب و گذاشت کنار ، بهم نگاه کرد و گفت:


غزل تمام ، نماز تمام ،دنیا مات ، سکوت بین من و واژه ها سکونت کرده


باز هم بهش نگاه نکردم


اینبار پرسید : عاشقمی؟؟ سکوت کردم


گفت: عاشقم گر نیستی لطفی بکن نفرت بورز بی تفاوت بودنت هر لحظه آبم می کند
.
.
.
 

دوباره با لبخند پرسید : عاشقمی مگه نه ؟؟؟ 


گفتم : نـــــــه 


گفت :

 لبت نه گوید و پیداست می گوید دلت آری .. که این سان دشمنی یعنی که خیلی دوستم داری
.
.
.


زدم زیرِ خنده  و رو بروش نشستمو دیگه نتونستم بهش نگم وجودش چقدر آرامش بخشه


بهش نگاه کردم و از ته دل گفتم : خدا رو شکر که هستی



توضیح:  نقل قول بود/ ن فک کنی واسه من پیش اومده!!!

ترسیدممشکوکمبلبلبلو

 



برچسب ها
دوستان
لینک های مفید
ابزارک های وبلاگ
قالب وبلاگ

RSS

بازدید امروز: 63
بازدید دیروز: 36
کل بازدیدها: 363727