واي ؛ باران باران
شيشه ي پنجره را بَاران شست.
از دل من اما ،
چه کسي نقش تو را خواهد شست؟
آسمان سربي رنگ ،
من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ.
مي پرد مرغ نگاهم تا دور
واي باران باران
پرمرغان نگاهم را شست.
«حميد مصدق»